*عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواهد یکی از پسرهایم را عوضش بگیرد. خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد ، یک نفس راحت کشیدم . مهدی که شنید بچه دختر است، گفت « خدارو شکر . در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت»
* یکی دوبار که رفت دیدار امام ، تا چند روز حال عجیبی داشت. ساکت بود. می نشست وخیره می شد به یک نقطه می گفت« آدم وقتی امام رو می بینه ، تازه می فهمه اسلام یعنی چه . چه قدر مسلمون بودن راحته . چه قدر شیرینه .» می گفت « دلش مثل دریاست . هیچ چیز نمی تونه آرامششو به هم بزنه . کاش نصف اون صبر و آرامش ، توی دل ما بود.»
*اهل ریا و تعارف واین حرف ها نبود. گاهی که بچه ها می گفتند « حاج آقا ! التماس دعا» می گفت« باشه ، تو زیارت عاشورا ، جای نفر دهم میارمت.» حالا طرف ، یا به فکرش می رسید که زیارت عاشورا تا شمر ، نه تا لعنت دارد یا نه.
* وقتی منطقه آرام بود ، بساط فوتبال را ه می افتاد . همه خودشان را می کشتند که توی تیم مهدی باشند.می دانستند که تیم مهدی تا آخرِ بازی ، توی زمین است.
* رسیدم سر پل شناور. یک تویوتا راه را بسته بود پیاده شدم درهای ماشین قفل بود. خبری هم از راننده اش نبود. زین الدین پشتم رسید. گفت « چرا هنوز نرفته این؟» تویوتا را نشانش دادم. گشت آن دور و برها . یک متر سیم پیدا کرد. سرش را گرد کرد و از لای پنجره انداخت تو . قفل که باز شد ، خندید و گفت « بعضی وقتا از این کارام باید کرد دیگه .»
*از رئیس بازی بعضی بالادستی ها دلخور بود می گفت « می گن تهران جلسه س . ده پانزده نفر کارهامونو تعطیل می کنیم می آییم. سیزده چهارده ساعت راه ، برای یک جلسه ی دوساعته ؛ آخرشم هیچی . شما یکی دو نفرید. به خودتون زحمت بدین ، بیاین منطقه ، جلسه بگذارین.»
* وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابه ها خالی اند. باید تا هور می رفتم .زورم آمد. یک بسیجی آن اطراف بود. گفتم « دستت درد نکنه . این آفتابه رو آب می کنی؟ » رفت و آمد . آبش کثیف بود. گفتم « برادر جان! اگه از صدمتر بالاتر آب می کردی ، تمیز تر بود.» دوباره آفتابه را برداشت و رفت. بعد ها شناختمش . طفلکی زین الدین بود.
1- مشروطه یک حادثه سیاسی، تاریخی و حتی اجتماعی تمام شده نیست، بلکه می توان آنرا نمونه آزمایشگاهی از تقابل سنت و مدرنیته عصر کنونی در کشورمان دانست.
2- باید تمام زمینههای فرهنگی، اجتماعی و مذهبی دخیل در شکلگیری این حادثه بررسی شود. پس هم نمیتوان آن را بومی و درونساز دانست و هم نمیتوان نقش تحولات فکری و اجتماعی غرب را منکر شد.
3- سوال: چرا با توجه به همگرایی اجتماعی فراگیر بین تمام اقشار جامعه اعم سنت گرایان و تجددخواهان، بلافاصله بعد از مشروطه، شاهد واگرایی اجتماعی و حضور نتایجی نقیض اهداف مشروطه یعنی استبداد رضاخانی شدیم؟
جواب: صرف همگرایی اجتماعی اولیه برای پیروزی کامل یک نظام کافی نیست، بلکه یک سری ملاحظات نظری و ایدئولوژیک برای پیوند گروه گوناگون نظام نیاز است. به بیان دیگر:
همگرایی اجتماعی شرط حدوث نظام است ولی برای بقای آن نیز علت دیگری علاوه بر علت حدوث نیاز است. گویی انقلابیها باید سه برنامه داشته باشند:
شروع انقلاب، مدیریت انقلاب و پس از انقلاب (وضع موجود، وضع مطلوب و راه رسیدن به وضع مطلوب)
در مشروطه علت جرقهی انقلاب همان همگرایی اجتماعی است، اما پس از آن ایدئولوژی غالبی وجود نداشت؛ زیرا روحانیون سنتی و روشنفکران تجددخواه، دو طیف مشروطه بودند که مبانی نظری و فلسفی کاملاً مغایری داشتند. به عبارت دیگر حاصل جمع افتراق اجتماعی به جمع افتراق نظری ختم نشد.
4- اما انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام به خوبی از نقاط قوت مشروطه بهره برد و نقاط منفی ان را کنار گذاشت. امام با اندیشهی بالای خود در شناخت جامعه و ارزشهای آن، در ایجاد همگرایی ملی و اتحاد توده مردم نقش اساسی ایفا کرد.
سپس در مرحله دوم، انقلاب را به خوبی هدایت کرد و این همگرایی ملی را تا مقصد پیروزی انقلاب پیش برد. تا اینجا مشروطه و انقلاب هر دو در نقطه قوت استفاده از همگرایی اجتماعی مشترکند. پس از این امام در تبیین مبانی مشروعیت نظام، مبتنی بر تئوری ولایت فقیه، مدل کامل و جامع حکومت را ارائه نمود و مانع از ایجاد بحران مشروعیت در نظام شد. از آنجا که این مبانی مشروعیت، بر مراحل و مبانی قبلی انقلاب منطبق بود، مقبولیت نیز به دست آمد و پازل انقلاب تکمیل شد.
اما در مشروطه بعد از پیروزی نهضت، تجددخواهان روشنفکر در ترسیم مبانی مشروعیت نظام، سنتگرایان را کنار زدند و اصولی متفاوت از مراحل قبلی نهضت را پایهگذاری کردند.
صفت وجود با سایر صفات تفاوت دارد، تفاوت بین اینکه x صفات خاصى دارد و اینکه x وجود دارد مىتواند به صورت زیر مطرح شود:
جانور افسانهاى یک شاخ دارد معناى آن چنین است: اگر شیىءااى که جانور افسانهاى است وجود دارد، بنابر این یک شاخ دارد، و همچنین براى هر صفت دیگر جانور افسانهاى وضع به همین صورت است. مطابق همان تحلیل هنگامى که مىگوییم جانور افسانهاى وجود دارد معناى آن چنین است: اگر چیزى وجود دارد که جانور افسانهاى است پس وجود دارد و این یک همانگویى و توتولوژى آشکار است.
ادامه مطلب ...