فلسفه و منطق

همه نوع کتاب و مقاله و ... در مورد فلسفه و منطق

فلسفه و منطق

همه نوع کتاب و مقاله و ... در مورد فلسفه و منطق

مقایسه برهان صدیقین فلاسفه اسلامى و وجود شناختى فلاسفه غرب(۲)

تقریر برهان صدیقین از نظر حاج ملا هادى سبزوارى

مرحوم حاجى سبزوارى این برهان را در حواشى خود بر اسفار چنین تقریر مى‏کند:

«محکمترین و کوتاهترین تقریر برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت گفته شود که حقیقت وجود که همان واقعیت و عینیت است، حقیقت صرف و مرسله‏اى است که محال است عدم را بپذیرد.

زیرا هیچ مقابلى مقابل خود را نمى‏پذیرد.(یعنى وجود، مقابل خود را که عدم است نمى‏پذیرد و عدم مقابل خود را که وجود است نمى‏پذیرد. یا به عبارت دیگر: هیچ ضدى، ضد خود را نمى‏پذیرد).

این حقیقت مرسل که ممتنع است عدم را بپذیرد واجب الوجود بالذات است، پس حقیقت وجود که مرسل، مطلق، و یا صرف است، واجب الوجود بالذات است و همین مطلوب ماست‏». (3)

تنها مبادى تصدیقیه‏اى که در برهان صدیقین از نظر حاجى سبزوارى به کار رفته همان اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت است. البته مبادى تصوریه آن از قبیل وجوب ذاتى و ضرورت ازلیه باید قبلا روشن شود.

تقریر برهان صدیقین از نظر حاج ملا هادى سبزوارى

مرحوم حاجى سبزوارى این برهان را در حواشى خود بر اسفار چنین تقریر مى‏کند:

«محکمترین و کوتاهترین تقریر برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت گفته شود که حقیقت وجود که همان واقعیت و عینیت است، حقیقت صرف و مرسله‏اى است که محال است عدم را بپذیرد.

زیرا هیچ مقابلى مقابل خود را نمى‏پذیرد.(یعنى وجود، مقابل خود را که عدم است نمى‏پذیرد و عدم مقابل خود را که وجود است نمى‏پذیرد. یا به عبارت دیگر: هیچ ضدى، ضد خود را نمى‏پذیرد).

این حقیقت مرسل که ممتنع است عدم را بپذیرد واجب الوجود بالذات است، پس حقیقت وجود که مرسل، مطلق، و یا صرف است، واجب الوجود بالذات است و همین مطلوب ماست‏». (3)

تنها مبادى تصدیقیه‏اى که در برهان صدیقین از نظر حاجى سبزوارى به کار رفته همان اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت است. البته مبادى تصوریه آن از قبیل وجوب ذاتى و ضرورت ازلیه باید قبلا روشن شود.

برهان صدیقین از نظر علامه طباطبایى

علامه طباطبایى تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقى اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان مى‏دارد:

«وهذه هی الواقعیة التی ندفع بها السفسطة و نجد کل‏ذی شعور مضطرا الى اثباتها، وهی لا تقبل البطلان و الرفع لذاتها حتى ان فرض بطلانها و رفعها مستلزم لثبوتها ووضعها، فلو فرضنا بطلان کل‏واقعیة فی وقت او مطلقا کانت‏حینئذ کل‏واقعیة باطلة واقعا.وکذا السوفسطی لو راى الاشیاء موهومة او شک فی واقعیتها فعنده الاشیاء موهومة واقعا و الواقعیة مشکوکة واقعا ( ای هی ثابتة من حیث هی مرفوعة)، واذا کانت اصل الواقعیة لا تقبل العدم و البطلان لذاتها فهی واجبة بالذات، فهناک واقعیة واجبة بالذات والاشیاء التی لها واقعیة مفتقرة الیها فی واقعیتها قائمة الوجود بها و من هنا یظهر للمتامل ان‏اصل وجود الواجب بالذات ضروری عند الانسان، و البراهین المثبتة له تنبیهات بالحقیقة‏». (4)

واقعیت هستى، واقعیتى است که با آن سفسطه را رد مى‏کنیم و مى‏یابیم که هر موجود با شعورى ناگزیر از اثبات آن است; این واقعیت هستى، ذاتا زوال و رفع را نمى‏پذیرد. حتى فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است. (حتى اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کرده‏ایم) یعنى اگر زوال و بطلان همه واقعیتها را در لحظه‏اى یا مطلقافرض کنیم، در این صورت هر واقعیتى واقعا باطل و زایل شده است نه به طور مجازى و وهمى.

همچنین اگر سوفسطایى اشیاء را موهوم مى‏پندارد، یا در واقعیت آنها شک مى‏کند، نزد او واقعا اشیاء موهوم و مشکوک هستند.(در کنار زوال و رفع واقعیت آن را اثبات کرده‏ایم) و چون اصل واقعیت ذاتاعدم و بطلان را نمى‏پذیرد پس واجب الوجود بالذات است. پس واقعیتى که واجب الوجود بالذات است اثبات شد. و اشیایى که واقعیت دارند در هستى خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند.(یعنى وقتى در واقعیت اشیاء نظر مى‏کنیم مى‏بینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا مى‏فهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند) پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات، براى انسان ضرورى است و براهینى که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبهات هستند.

تقریر برهان صدیقین از نظر علامه از دو تقریر دیگر کوتاهتر است، زیرا نیازى به هیچ مسئله فلسفى ندارد، نه به مقدمات تقریر ملا صدرا و نه به مقدمه تقریر حاج ملا هادى سبزوارى.

به طور خلاصه برهان علامه چنین است: پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امرى بدیهى است چون همین که خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم مى‏شود اندیشه‏اى و گوینده‏اى و شنونده‏اى است و اصل واقعیت زوال ناپذیر است; زیرا اگر این واقعیت در شرایطى و یا زمانى زوال پذیر است، یک زمان و یا شرایطى است که در آن موقع زوال پذیر مى‏شود. پس از فرض زوال، ثبوت آن لازم مى‏آید. در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات و تحقق آن ضرورت ازلیه مى‏شود.

برهان وجودى (هستى شناختى یا انتولوژى) متفکران غربى

1. برهان وجودى آنسلم

Ontological Atgument

قدیس آنسلم(1033 1109) یکى از معروفترین متکلمان و فیلسوفان قرون وسطى است وى در شهر «آوستا» در ایالت پیدمونت‏به دنیا آمد و راهب کلیسا شد و در سال 1093 تا سال 1109 سر اسقف کانتربرى شد. او را گاهى پدر اسکولاستیسیزم (مکتب اصحاب مدرسه) نامیده‏اند. وى را باید پایه‏گذار برهان وجودى در فلسفه غرب بدانیم البته خود او برهان وجودى را به کار نبرده است و این تعبیر را براى نخستین بار کانت‏به کار برده است هر چند پیش از وى کریستیان ولف لفظ وجود شناسى را مصطلح کرده بود. (5)

قدیس آنسلم دو نوع برهان وجودى اقامه کرده است که نتایج آنها یکسان نیست و مقدماتشان نیز اندکى تفاوت دارند گویى وى نخست‏برهان اول را اقامه کرده است آنگاه به نقص آن پى برده و در صدد اصلاحش بر آمده است. برهان اول اثبات مى‏کند که از صرف تصور خداوند، وجود وى لازم مى‏آید ولى برهان دوم علاوه بر وجود، وجوب وجود و ضرورت وجود او را اثبات مى‏کند.

1. تقریر اول: او مى‏گوید: مسلماخدا وجود دارد اگر چه احمق در قلبش گفته است که خدا وجود ندارد.

او در پروسلوگیون دوم برهان خود را با تصور خدا «به عنوان چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» آغاز کرده است. از آنجا که داشتن تصور چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد مستلزم این است که حد اقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنى وجود داشته باشد. سؤال این است که آیا این تصور، وجود خارجى نیز دارد؟ آنسلم چنین استدلال مى‏کند که چنین موجودى باید در خارج نیز وجود داشته باشد. چه در غیر این صورت ما مى‏توانیم دوباره چیزى را که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، تصور کنیم و این خلف است. بنابر این آن چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد باید وجود واقعى یا خارجى هم داشته باشد.

او در عبارتى مى‏فرماید: حتى احمق مى‏پذیرد که چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد حداقل در ذهن وجود دارد; زیرا هنگامى که او این جمله را مى‏شنود مى‏فهمد. هر آنچه فهمیده مى‏شود در ذهن و فهم وجود دارد و مسلما آن چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد نمى‏تواند فقط در ذهن وجود داشته باشد; زیرا اگر فرض کنیم فقط در ذهن وجود دارد، مى‏توان همان چیز را طورى تصور کرد که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد پس این دومى بزرگتر از اولى است و این خلف است. (6)

2. تقریر دوم: آنسلم در تقریر دوم علاوه بر اثبات وجود خدا به ضرورت و بى همتایى وجود او نیز اشاره مى‏کند; یعنى بر غیر قابل تصور بودن عدم وجود خدا اشاره دارد. این تقریر به صورت مختصر چنین است:

الف. منطقا ضرورى است که هرچه براى مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد، مورد تصدیق قرار گیرد.

ب. وجود واقعى منطقا براى مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد.

ج. بنابر این منطقا ضرورى است اذغان کنیم موجود واجب وجود دارد.

همین برهان در قالبى منفى این‏گونه مطرح مى‏شود:

الف. منطقا غیر ممکن است که آنچه براى مفهوم موجود واجب ضرورى است مورد انکار قرار گیرد (زیراگفتن این‏که آنچه ضرورى است، ضرورى نیست متضمن تناقض خواهد بود).

ب. وجود واقعى منطقا براى مفهوم موجود واجب، ضرورى است.

ج. بنابر این منطقا غیر ممکن است که وجود واقعى موجود واجب، مورد انکار قرار گیرد.

و یا به تعبیرى مى‏گوید: چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد به صحیح‏ترین و کاملترین نحو وجود دارد، زیرا هر چیزى را که بتوان بدون وجود تصور کرد وجود براى آن به صورت امکانى است. چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد، نمى‏تواند تصور شود که وجود نداشته باشد(پس وجودش ضرورى است) زیرا آنچه را که بدون وجود نتوان تصور کرد از آن که بتوان بدون وجود تصور کرد، کاملتر است، بنابر این فقط آنچه که بدون وجود نتوان تصور کرد با مفهوم چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، مناسب است.

او در ادامه مى‏گوید اگر چنین وجودى را بتوان تصور کرد، آن باید وجود داشته باشد، زیرا تصور وجودى سرمدى که وجودش در نقطه‏اى پایان پذیرد یا هنوز به وجود نیامده باشد، فى‏نفسه متناقض است. (7)

انتقاد گونیلو

نخستین نقادى را یک راهب معاصر آنسلم به نام گونیلو براى او فرستاد که همین انتقاد را هم دو فیلسوف فرانسوى به نام مرسن و گاسندى بر برهان دکارت وارد کرده‏اند. او انتقادات چندى را به برهان آنسلم وارد مى‏کند:

1. ما نمى‏توانیم از وجود چیزى در ذهن، وجود خارجى آن را نتیجه بگیریم، زیرا اگر این امر صحیح باشد ما مى‏توانیم با چنین استدلال، ثابت کنیم که اشیاء غیر واقعى وجود دارند. مثلا مى‏توان شبیه برهان وجودى آنسلم را براى وجود جزیره‏اى که کاملتر از آن وجود ندارد فرض کرد. چنین جزیره‏اى باید وجود داشته باشد در غیر این صورت کاملترین جزیره نخواهد بود.

و گونیلو مى‏گوید: آنسلم نشان نداده است که چگونه مفهوم «موجودى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» از مفاهیم اشیاء غیر واقعى متمایز است.

2. گونیلو مى‏گوید که آنسلم به اشتباه فرض کرده است که ما قادریم خدا را تصور کنیم یا بفهمیم.

آنسلم در برابر این اعتراضات پاسخ مى‏دهد. در جواب اشکال اول مى‏گوید:

فقط در مورد مفهوم خداست که از تصور آن وجود آن ناشى مى‏شود و نه مفاهیم دیگر; زیرا فقط خدا واجب الوجود است. در جواب اشکال دوم مى‏گوید: ما معناى کلمه خدا را مى‏فهمیم و مفاهیم را نباید بر حسب تصورات حسى فهمید. تصور مفاهیم مجرد، امکان دارد. (8)

انتقاد توماس آکویناس

او براهین را به دو دسته تقسیم مى‏کند: برهان لمى و برهان انى و مى‏گوید: براهینى را که براى خدا به کار مى‏بریم همه براهین انى‏اند یعنى مخلوقات و آثار خدا ابتدا در تجربه حسى به ما عرضه مى‏شوند و ما با آغاز از آنها و بررسى و تحقیق در منشا ممکن آنها مى‏توانیم دریابیم که خدا وجود دارد. او معتقد است که خطاى برهان وجود شناختى این است که مبتنى بر این فرض است که ما مى‏توانیم صفات خدا را که موجودى کامل است پیش از آن‏که بدانیم او وجود دارد، بشناسیم، ولى در واقع صفات خدا را فقط پیش از آن‏که کسى وجود او را شناخت مى‏تواند بیاموزد نه بر عکس. (9)

اشکالات توماس آکویناس و دیگران بر این برهان باعث‏شد که این برهان مدتها مورد غفلت قرار گیرد. اما دکارت بار دیگر آن را در قرن هفدهم مورد توجه قرار داد، و بیشتر بحثهاى دوره بعد بر تدوین دکارتى این برهان مبتنى است.

تدوین دکارت از برهان وجود شناختى

دکارت ادعا کرده است که دقیقا همان‏طور که تصور یک مثلث‏بالضروره متضمن خواص مشخص آن از جمله تساوى مجموع زوایاى داخلى آن با دو قائمه است، همچنین تصور موجود کامل مطلق بالضروره متضمن صفت وجود است. تناقض تصور موجود کامل بدون وجود کمتر از تناقض تصور مثلث‏بدون سه زاویه نیست.

دکارت در برابر این اعتراض که مى‏گوید: براى این که شکلى مثلث‏باشد، داشتن سه زاویه امرى ضرورى است ولى این نتیجه نمى‏دهد که مثلث واقعا در خارج تحقق دارد و همچنین در مورد مفهوم کمال مطلق از این که وجود براى آن ضرورى است وجود خارجى آن لازم نمى‏آید.

چنین پاسخ مى‏دهد که مفهوم یا ماهیت مثلث، شامل صفت وجود نیست ولى تصور ومفهوم کمال مطلق شامل صفت وجود است، و فقط در این مورد خاص است که ما محق هستیم وجود را از مفهوم استنتاج کنیم. (10)

برهان وجود شناختى از دیدگاه کانت

کانت در کتاب «یگانه مبناى اثبات وجود خدا» یک برهان وجود شناختى که کاملا متفاوت از شکل دکارتى است، مطرح کرده است. او در قسمت دوم کتاب، این برهان را با برهان غایى تکمیل مى‏کند. کانت در کتاب «نقد عقل محض‏» برهان وجود شناختى دکارت را مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهد و آن را نمى‏پذیرد و حتى بعدها آن نوع برهان وجود شناختى را که خود اختراع کرده بود در نظر نمى‏گیرد. بلکه با نفى مابعد الطبیعه عقلى‏گرایانه نظرى، آن برهان نیز از بین مى‏رود; زیرا او از نقص بنیادى همه براهین وجود شناختى که ممکن نیست وجود چیزى را از صرف مفاهیم آن به‏دست آوریم، رنج مى‏برد. (11)

نقادى کانت‏بر برهان وجود شناختى

انتقاد کانت‏بر برهان وجود شناختى بر دو پایه استوار است:

اولا: کانت مى‏گوید، اساس این برهان این است که اگر ما ایده کمال مطلق را در ذهن داریم، متناقض خواهد بود که بگوییم چنین موجودى وجود ندارد، زیرا مفهوم کمال مطلق ضرورتا شامل محمول هستى و وجود است.

همچنین مى‏گوید: این استدلال در هیچ جایى اشاره ندارد که چرا ضرورى است که موضوع خدا را در ذهن داشته باشیم. درست است که اگر موضوع را در ذهن داشته باشیم و وجود آن را نفى کنیم گرفتار تناقض مى‏شویم ولى بدون تناقض مى‏توانیم تصمیم بگیریم که از اثبات موضوع و محمول هر دو خوددارى کنیم.

به عبارتى، انکار این امر که خدا وجود دارد صرفا انکار یک محمول نیست‏بلکه انکار موضوع و بدان جهت انکار همه‏ى محمول‏هاى آن است. پس اگر ما موضوع و محمول را به نحو یکسان نپذیریم هیچ تناقضى وجود ندارد، زیرا چیزى باقى نیست تا تناقض باشد.

ثانیا: کانت انکار مى‏کند که وجود یک محمول واقعى باشد پس کانت در حقیقت انکار مى‏کند که وجود، صفتى یا کمالى از کمالات کمال مطلق باشد، بلکه وظیفه وجود، قرار دادن یک متعلق در برابر مفهوم است نه افزایش محتواى یک مفهوم. پس یک شیى‏ء واقعى و بالفعل از نظر محتوا چیزى بیشتر از یک شیى‏ء ممکن و خیالى ندارد مقدار صد دلار واقعى برابر با صد دلار خیالى است.

کانت در «نقادى عقل محض‏» مى‏گوید: هر تعداد و هر نوع محمولى که ممکن است در مورد یک شیى‏ء تصور کرد ولى هنگامى که مى‏گوییم که این شیى‏ء هست، کمترین اضافه‏اى به آن شیى‏ء نشده است و الا دقیقا همان چیزى که وجود دارد نخواهد بود، بلکه چیزى بیشتر از مفهومى که تصور کرده بودیم خواهد بود. بنابر این ما نمى‏توانیم بگوییم که دقیقا متعلق مفهوم ما وجود دارد. اگر ما شیى‏ء ناقصى را تصور کنیم، شیى‏ء ناقص با گفتن این که وجود دارد، نقص آن برطرف نمى‏شود، بلکه بر عکس آن شیى‏ء با همان نقصى که من آن را تصور کرده‏ام وجود دارد، زیرا در غیر این صورت آنچه وجود دارد با آنچه من تصور کرده‏ام متفاوت است.

بنابر این، هنگامى که من یک موجودى را به عنوان واقعیت متعالى و بى نقص تصور کنم این سؤال هنوز باقى است که آیا چنین تصورى در واقع هم وجود دارد یا نه؟

همچنین او مى‏گوید: قضایاى وجودى تحلیلى نیستند که وجود را از صرف تحلیل موضوع به دست آوریم، بلکه ترکیبى یا تالیفى‏اند و تنها راه اثبات وجود یا عدم شیى‏ء خاص تجربه است. (12)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد