د) قصور در بیان معاد جسمانی
آنچه تا اینجا آورده ایم نقد نظریه سهروردی در خصوص معاد روحانی بود اما این نظریه در مسئله معاد آنچنانکه در شریعت آمده قصوری نیز دیده میشود که ملاصدرا آن را نیز آورده است و آن اعتقاد به معاد جسمانی و عینیت بدن اخروی با بدن دنیوی است و در بیان اعتقاد خویش آورده: مُعاد در مَعاد انسان همراه با نفس و بدن است و همین بدن معین شخصی در آخرت همراه با نفس برانگیخته میشود نه بدن دیگری چه آن بدن عنصری باشد و چه مثالی. اعتقاد مطابق با نص صریح شریعت و عقل صحیح همین قول است و هرگونه قصور ورزیدن از آن حد مستلزم راهیابی خلل در ارکان اعتقادی است.([39])
د) قصور در بیان معاد جسمانی
آنچه تا اینجا آورده ایم نقد نظریه سهروردی در خصوص معاد روحانی بود اما این نظریه در مسئله معاد آنچنانکه در شریعت آمده قصوری نیز دیده میشود که ملاصدرا آن را نیز آورده است و آن اعتقاد به معاد جسمانی و عینیت بدن اخروی با بدن دنیوی است و در بیان اعتقاد خویش آورده: مُعاد در مَعاد انسان همراه با نفس و بدن است و همین بدن معین شخصی در آخرت همراه با نفس برانگیخته میشود نه بدن دیگری چه آن بدن عنصری باشد و چه مثالی. اعتقاد مطابق با نص صریح شریعت و عقل صحیح همین قول است و هرگونه قصور ورزیدن از آن حد مستلزم راهیابی خلل در ارکان اعتقادی است.([39])
ملاصدرا برای اثبات عینیت بدن اخروی با بدن دنیوی در مسئله معاد جسمانی از اصول و مبانی حکمت متعالیه استمداد میجوید که ما خلاصهای از آنها را خواهیم آورد. مهمترین مبنای این حکمت وجود و اصالت وجود است و طرح و حل همه مسائل با محوریت وجود مطرح میشود و چیزی که سبب تحقق آثار برای موجودات میشود و واقعیت خارجی را تحقق میبخشد همان وجود است و ماهیت به تبع وجود, وجود مییابد اما تبع نه بمعنای در مرتبه ثانی عینیت داشتن باشد بلکه بمنزله سایه بودن است. وجود از معقولات ثانیه و از امور انتزاعی ذهنی نیست تا هویت عینی نداشته باشد بلکه امری واقعی است که هرگز به ذهن نمیآید و وجود ذهنی ندارد و حتی قابل اشاره حس هم نیست. با توجه به این اصل بنیادین به بقیه اصولی که ملاصدرا در کتب مختلف خویش آورده اشاره خواهیم کرد.
اصل اول: تحصل هر ماهیت نوعی و حقیقت ترکیبی به فصل اخیر آن است و بقیه فصول و اجناس قریب و بعید بمنزله لوازم و توابع بحساب میآیند. یعنی همه آنها در حد به ما هو حد داخلند اما در محدود نه. از اینرو چه بسا در حد چیزهایی ممکن باشد که در محدود نباشد چرا که حد مجموعهای از مفهومهای عقلیه است که بر نفس ذات آن صدق میکند. در مرکبات طبیعی صورت منوعه فصل اخیر و حقیقت آن است و تقوم و تحصل آن بصورت مقومش است اما نیاز آن به ماده از باب نقص وجودی است و اگر هم بفرض نقص وجودیش بر طرف گردد نیازی به ماده نخواهد داشت. حقیقت نوعیه به صورت آن است نه به ماده, ماده حامل حقیقت آن ذات است و اگرهم ماده حضور دارد از باب ضعف وجودی آن حقیقت است نه از باب آنکه جزیی از حقیقت را تشکیل داده باشد. شیئیت شیء به صورتش است نه به ماده.
اصل دوم: تشخص هر بدن به نفس اوست که نحو وجودی و صورت مقوم او را در بر دارد و تشخص بدن و اعضای بدنی نیز به نفس جاری در آنهاست از اینرو فرقی بین بدن و اعضای دنیوی با بدن و اعضای اخروی نیست ملاک وحدت در دنیا و آخرت, نفس و شخصیت اوست و حتی بین اعضایی که در بیداری در تصرف دارد و اعضایی که در خواب, باز فرقی نیست. آنچه در شخصیت و حقیقت انسان معتبر است نفس اوست نه بدن, نفس به هر مادهای تعلق یابد چه ماده صغیر باشد و چه عظیم همچنان خودش خودش است از اینرو اگر رسول ص فرمود: «ضرس الکافر کالجبل الاحد یا اهل الجنة جرد مُرد» بمعنای تغییر هویت شخصی انسانی نیست. ملاک وحدت حقیقت بعینه باقی است و همین سبب عینیت اعضای اخروی با اعضای دنیوی میشود. تبدل و تغییر و تجدد جسم در طول حیات شخص سبب غیریت شخصیت و هویت انسانی نمیشود.
اصل سوم: تشخص هر شیء چه مجرد و چه مادی به نحوة وجود خاص آن است. اما ماده و عوارض ماده بخصوص کم و کیف و أین و وضع از نشانههای تشخص و از لوازم وجود طبیعی و نشانههای وجود دنیوی است و اگر جوهری در اثر تبدلات و تحولات از قوه به فعل آید و از نقص به کمال تا به حدی از قوت برسد دیگر نیازی به این لوازم و نشانهها ندارد و میتوان فرض کرد که چنین هویتی بدون این امارات و فقط با اتکا به علت فیاضه وجود داشته باشد. و ما در صفحات قبل در بیان نظریه سهروردی و صدرالمتألهین آوردهایم که کاملان در علم و عمل نیازی به این مقارنات ندارند و حشر شان با حقتعالی است.
اصل چهارم: وحدت شخصیه در همه اشیاء به یک سبک و سیاق نیست در جوهر مجرد با جوهر ماده متفاوت است. جوهر مادی بخاطر ضیق وجود, اوصاف متضاد و اعراض متقابل در آن جمع نمیشوند اما در جوهر مجرد بخاطر سعه وجودی قابل جمع است با توجه به این اصل جوهر ناطق انسانی در عین وحدت شخصی با تجسم و تجرد, سعادت و شقاوت, دنیا و آخرت, و با حس و خیال و عقل که هر یک بمنزله روزنهای است به عالمی از عوالم دنیا و برزخ و آخرت از باب اتحاد مدرِک با مدرَک جمع میشود. و از همین اصل دریافته میشود که یک موجود در یک وقت میتواند مادی باشد و نیازمند به عوارض و اعضای جسمانی دنیوی و در وقت دیگر مجرد و مستقل و متفرد به ذات و بینیاز از عوارض و اعضای جسمانی دنیوی.
اصل پنجم: صور مقادیر هم به اعتبار قابل و جهات انفعالی از فاعل و مبدأ فیاض صادر میشوند و برای ایجاد شدن نیاز به حرکت و استعداد و انفعال دارند و هم به اعتبار فاعل و صرف جهات فعلیت و تصورات فاعل و حیثیات فاعلیه بدون آنکه نیازی به ماده و حرکت و استعداد و مشارکت آنها باشد مثل صور افلاک و اجرام از مبادی عقلیه.
صور خیالی صادر از نفس همینگونه است. این صور که با قوه خیال صادر میشوند در این عالم یا در عالم مثال موجود نیستند و قائم به جرم دماغی هم نیستند بلکه موجود در عالم نفس است و نفس آنها را با بصیرت قلبی مییابد و برغم بسته ماندن چشم, نفس آنها را بهتر از جزئیات مادی و حسی میبیند. لیکن بخاطر اشتغال و اهتمام نفس به دادههای حس از یک طرف و از طرف دیگر بخاطر ضعف وجودی آن صور, آثار بر آنها مترتب نمیشود. اما زمانی که این موانع برطرف شود و همه قوای نفسانی متمرکز در قوه خیال شود, همان صور خیالی دارای آثار عینی خارجی میشوند و حتی از محسوسات قویتر میگردند. و رابطه نفس با صور بمنزله رابطه واجبالوجود با علم در نزد اشراقیین است به این معنا که صرف مشاهده صور, قدرت بر آن صور و ایجاد صور در عالم عین است.
اصل ششم: حقتعالی توانایی لازم برای ایجاد صور باطنی را به نفس انسانی داده است و هر صورتی که از فاعل صادر میشود برای فاعل حاصل است. حصول فی نفسه آن عین حصول برای فاعلش است و از باب حلول و اتصاف نیست. بعبارت دیگر رابطه این صور با نفس صدوری است. رابطه حلولی شایسته صوری است که در قابل تحصل مییابند و قابل بخاطر وجود ضعیفش از صور منفعل شده و آنها را میپذیرد تا کاملتر گردد و وجودش با فعلیت بخشیدن به قوههایش گسترده تر شود اما فاعل بواسطه افعالش کامل نمیگردد و از آنها منفعل و به آنها متصف نمیشود.
نفس انسانی در ذات خویش عالمی است متشکل از جوهر و عرض, مادی و مجرد, و افلاک متحرک و ساکن و دیگر مخلوقات که همه آنها را به نفس تحصلشان مشاهده میکند. و علم نفس به آنها عین قدرت بر آنهاست. انسان مثال خداست و مبدع آنها در عالم خودش. و مادامیکه نفس از بدن مفارقت نیافته همه آنها در عالم نفس ایجاد میشوند اما با مفارقت همه آنها را در خارج از عالم خویش میتواند خلق کند همچنانکه صاحبان کرامات در این جهان چنین میکنند. در عالم آخرت همه نفوس چنین قدرتی خواهند داشت چه سعادتمندان و چه تیره بختان و از صور ایجاد شده لذت یا الم میچشند تفاوت آنها در نوع صور ایجادی است که بواسطه نوع ملکات و هیأت نفسانی آنهاست.
اصل هفتم: ماده برای تجرد یافتن بخاطر ضیق وجودی نیاز به استعداد دارد اما این بمعنای نیازمندی به ماده جسمانیه برای هر نوع حدوث نیست و همچنانکه عقول در نزد حکما و راسخین در عرفان دو نوع است. عقول طولیه یا ملائکه اعلون که فقط نسبت با مبدأ المبادی دارند و از این مبدأ تنها همین عقول صادر میشوند لیکن اجرام و اجسام بلحاظ نقص و جهت امکان از آنها صادر نمیشوند. و عقول عرضیه یا ملائکه ادنی با ارباب اصنام که قرب به عالم اجسام دارند و اصنام و اجسام از آنها صادر میشوند, نفوس نیز دو قسمند قسمی تعلق به بدنهای مادی و استعدادی دارند و از هیأت و عوارض مادی منفعل میشوند, قسم دیگر تعلقی به بدنهای مادی ندارند بلکه فقط به بدنهای اخروی تعلق مییابند و در حقیقت بدنهای اخروی از نفوس بوجود میآیند بدون آنکه نیازی به استعداد مادی و انفعال و تغییر حالت باشد فقط از جهت فاعلیت نفس و حیثیت امکان و قصورشان صادر میشوند. این نفوس از حس مجردند اما متصف به خیال هستند.
صدرالمتألهین با توجه به اصول و مبانی پیش گفته و بشرط داشتن طبع سلیم و نظر دقیق و فهم نافذ و سلامت از مرض حسد و عناد و عصبیت نتیجه میگیرد که بدون شک انسان با نفس و بدن محشور میشود و یقیناً حکم میکند که همین بدن عیناً در روز قیامت بصورت جسد محشور میشود نه بدن دیگری و متفاوت با آن.([40]) ملاصدرا معتقد است که سهروردی نتوانسته معادی را که شریعت اسلام و نص صریح کتاب خدا بدان وعده داده, تبیین کند و با آن رویکردی که در معاد داشته فقط میتواند قائل به جسم مثالی باشد نه عینیت بدن اخروی با بدن دنیوی و فیلسوفان قبل از او حتی ابن سینا با آن عظمتش در این مسئله اظهار عجز میکند و اعتقاد به آن را منوط به کلام صادق رسول(ص) دانسته است.
پی نوشتها:
1. سهروردی، شهابالدین، الواح عمادی, ص 134 و همو, پرتونامه, ص 31.
2. الواح عمادی, ص 133 و134, پرتونامه, ص 25 و 26, همو, هیأکل النور, ص 90.
3. سهروردی، شهابالدین، یزدان شناخت, ص 412-415.
4. الواح عمادی, ص 133.
5. سهروردی، شهابالدین، تلویحات, ص 80 , همو, المشارع و المطارحات, ص 496, پرتونامه, ص 65 و الواح عمادی, ص 168.
6. شیرازی, قطب الدین, شرح حکمة الاشراق سهروردی, ص 493-496, و تلویحات, ص 79 و80 و پرتو نامه, ص 65 و66 و الواح عمادی, ص 168 و169.
7. المشارع و المطارحات, ص 496 و497.
8. الواح عمادی, ص 182.
9. شهرزوری, شمس الدین محمد, شرح حکمة الاشراق, ص 538 و539. و شرح حکمة الاشراق (قطب), ص 496 و497.
10. شرح حکمة الاشراق (قطب), ص 498-501 و شرح حکمة الاشراق (شهرزوری), ص541-543 و پرتونامه, ص 67-68، الواح عمادی, ص 171، تلویحات، ص 78.
11. شرح حکمة الاشراق (شهرزوری), ص 553.
12. همان, ص 541 و پرتو نامه, ص 67 و الواح عمادی, ص 170 و المشارع و المطارحات, ص 500.
13. تلویحات, ص 86.
14. شرح حکمة الاشراق (شهرزوری), ص 540.
15. ابوعلی سینا, اشارات و تنبیهات, ج 3, ص 359 و362.
16. پرتو نامه, ص 73 و74.
17. همان, ص 69 و70 و الواح عمادی, ص 171 و شرح حکمة الاشراق, (شهرزوری), ص 543 و544.
18. شرح حکمة الاشراق (شهرزوری), ص 544.
19. الواح عمادی, ص 172.
20. التلویحات, ص 86 و87 و اشارات و تنبیهات, ج 3, ص 334.
21. شرح حکمة الاشراق (شهرزوری), ص 541 و شرح حکمة الاشراق (قطب), ص 498.
22. شرح حکمة الاشراق (قطب), ص 496 و506 و التلویحات, ص 86 و پرتونامه, ص 70 و71 و هیأکل النور, ص 106 و107, و یزدان شناخت, ص 439 و440.
23. شرح حکمة الاشراق (قطب), ص 506-507.
24. الواح عمادی, ص 173-174 و پرتونامه, ص 71-72 و یزدان شناخت ص 542.
25. شرح حکمة الاشراق (قطب), ص 511-517.
26. همان, ص 508-510.
27. پرتونامه, ص 72.
28. ملاصدرا، اسفار, ج 9, 171-175.
29. همان, ص 179.
30. همانجا.
31. اسفار, ج 9, چاپ بنیاد حکمت اسلامی صدرا, ص 173.
32. سبزواری, ملاهادی, شرح منظومه, ص 334.
33. همان, ص 339, اسفار, ج 9, ص 121-131 و ملاصدرا, مبدأ و معاد, ص 414-430 و مفاتیح الغیب, ص 951-954, در خصوص معاد روحانی می توان مراجعه کرد.
34. مبدأ و معاد, ص 430-432.
35. شرح منظومه, ص 342.
36. اسفار, ج 9, ص 40.
37. همان, ص 44-46.
38. همان, ص 149-151 و ملاصدرا, تفسیر قرآن کریم, ج 5, ص 206-208.
39. تفسیر قرآن کریم, ج 5, ص 370 و371 و اسفار, ج 9, ص 197 و198.
40. تفسیر قرآن کریم, ج 5, ص 370-382 و مبدأ و معاد, ص 444-458 و اسفار, ج 9, 185-198.
منابع:
1. القرآن الکریم
2. ابن سینا, حسین بن عبدالله, الاشارات و التنبیهات, همراه با شرح خواجه نصیر و قطب الدین رازی, دفتر نشر کتاب, چ 2, 1403.
3. صدرالدین شیرازی, تفسیر القرآن الکریم, تصحیح محمد خواجوی, انتشارات بیدار, قم 1361.
4. ______, الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة, دار احیاء التراث العربی, چ 4, بیروت 1990 م.
5. ______، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 9، تصحیح, تحقیق و مقدمه: رضا اکبریان, باشراف سید محمد خامنه ای, ویراستار: مقصود محمدی, بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1382.
6. ______, مبدأ و معاد, ترجمه احمد بن محمد الحسینی اردکانی, به کوشش عبدالله نورانی, مرکز نشر دانشگاهی تهران, 1362.
7. ______, مفاتیح الغیب, ترجمه و تعلیق محمد خواجوی, مولی, تهران, چ 1, 1363.
8. شهرزوری, شمس الدین محمد, شرح حکمة الاشراق, تحقیق و تصحیح و مقدمه حسین ضیایی تربتی, مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه), چ 1, تهران, 1372.
9. شیرازی, قطب الدین, شرح حکمة الاشراق سهروردی, چاپ سنگی.
10. سبزواری, ملاهادی, شرح المنظومه, جامع, انتشارات علامه, قم, چاپ سنگی.
11. مجموعه مصنفات شیخ اشراق, ج1 و 2, تصحیح و مقدمه هنری کربن, مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه), تهران, چ 2, 1372.
12. مجموعه مصنفات شیخ اشراق, ج 3, تصحیح و تحشیه و مقدمه حسین نصر, پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهران, چ 2, 1373.