غلامحسین احمدی
الف) معادشناسی سهروردی
معاد در معنای بازگشت به اصل حالتی که از آن خارج شده فقط در محدوده گسترة یک قسم از اقسام موجودات عالم سفلی که انسان باشد مد نظر این مقاله قرار میگیرد و از پرداختن به دیگر جوانب برای ما له المعاد و حتی ما الیه المعاد مجالی دیگر میطلبد و قبل از آنکه بررسی معادشناسی اشراقی را در حکمت متعالیه پی جویی کنیم بصورت موجز به معادشناسی سهروردی اشارهای خواهیم کرد.
حکیم متأله شیخ شهاب الدین سهروردی در مسئله معاد از منظر حکمت ذوقی و اشراقی بدان نگریسته و نفس انسانی را در زمره جسم لطیف به حساب نیاورده تا با طرح علم و قدرت مطلق خداوند و اعاده معدوم و بقای اجزاء اصلیه به بازسازی معاد بپردازد که هر یک از اینها در نزد متکلمان عین حقیقت وحیانی و سنت نبوی در مسئله معاد به حساب میآید
غلامحسین احمدی
الف) معادشناسی سهروردی
معاد در معنای بازگشت به اصل حالتی که از آن خارج شده فقط در محدوده گسترة یک قسم از اقسام موجودات عالم سفلی که انسان باشد مد نظر این مقاله قرار میگیرد و از پرداختن به دیگر جوانب برای ما له المعاد و حتی ما الیه المعاد مجالی دیگر میطلبد و قبل از آنکه بررسی معادشناسی اشراقی را در حکمت متعالیه پی جویی کنیم بصورت موجز به معادشناسی سهروردی اشارهای خواهیم کرد.
حکیم متأله شیخ شهاب الدین سهروردی در مسئله معاد از منظر حکمت ذوقی و اشراقی بدان نگریسته و نفس انسانی را در زمره جسم لطیف به حساب نیاورده تا با طرح علم و قدرت مطلق خداوند و اعاده معدوم و بقای اجزاء اصلیه به بازسازی معاد بپردازد که هر یک از اینها در نزد متکلمان عین حقیقت وحیانی و سنت نبوی در مسئله معاد به حساب میآید.
در حکمت اشراقی باید به درون نگری و تأمل در وجود درونی روی آورد و با تأویل هستی آدمی به حل این مسئله پرداخت. هرآنچه که در معاد وعده و وعید خدا بدان تعلق گرفته صورملتذه و مولمهای است که نفس با ابزار ملکات مکتسبه آن را مهیا میکند. در نزد سهروردی «نفس جوهری است که ادراک معقولات و در جسم تصرف کند و نوری است از انوار حقتعالی»([1]) نور مدّبر نمیتواند قبل از بدن موجود باشد, با حدوث بدن از جانب واهب الصور به بدن افاضه میشود و مجموعه اعراض بدنی و نفسانی سبب تمیز نفوس از همدیگر میشود.([2]) و با بدن رابطه شوقیه تدبیریه دارد و از بدن بمنزله ابزار برای تشدید انوارش استعانت میجوید و در عین حال همراه با فنای بدن فانی نمیشود. در اینجا سهروردی با دلایل مختلف عقلی و نقلی و در آثار مختلفش درصدد اثبات تجرد و بقای نور مدّبر برمی آید که مهمترین آن مبتنی بر تجرد صور معقوله و تقسیم ناپذیری و مبرا بودن از مقدار و أین و وضع و کیف است و تجرد صور معقوله به اعتبار محل آنهاست که نفس ناطقه باشد.([3])
دلایل نقلی او برگرفته از آیات وحیانی است:
«قل الروح من امر ربی» (الاسراء/85)
«ثم سواه و نفخ فیه من روحه» (سجده/9)
«مقصود از روح جسم لطیف و روح طبیعی نیست بلکه مراد از روح در آیات قرآنی نفس ناطقه است».([4]) برای بقای نفس نیز دلایل مختلف اقامه کرده تا ثابت کند نور مدبر با فنای صیصیه فانی نمیشود, صیصیه مقوم نفس نیست تا با فنای آن فنای نور مدبر لازم آید. «علاقه آن دو علاقه اضافیه است و این نوع علاقه ضعیفترین اعراض است. با انقطاع اضافه بطلان آن نور مدبر را سبب نمیشود».([5])
نور مجرد نه از جهت فاعل اقتضای عدم را دارد و نه از جهت قابل. مبدأ و فاعل نور مجرد مدبر, انوار قاهره است و این انوار قاهره فنای نور مدبر را مقدر نمیکند تا تغییر در خودشان و در نهایت در نور الانوار لازم نیاید بعلاوه انوار مدبره اشعه و لازمه انوار قاهره ازلیه ابدیه ثابت هستند. وقتی که وجود انوار قاهره استمرار داشته باشد, وجود انوار مدبره نیز مستمر به استمرار آنها خواهد بود. نور مدبر بخاطر تنزه شان از تزاحم در زمان و مکان و عدم حالیّت در غواسق, بطلانشان یا باید ذاتیشان باشد و یا از جانب انوار قاهره. و از آنجایی که هیچ شیء اقتضای عدمش را ندارد نور مدبر نیز اینگونه خواهد بود. وهکذا از قبل آورده ایم که انوار قاهره نمیتوانند مبدأ فنای انوار مدبره باشند شارحین افکار اشراقی سهروردی آن اشارات او را در قالب براهین شرح و تفصیل دادهاند که مجالی برای طرح طول و تفصیل نداریم.([6]) بعلاوه سهروردی تأکید در بساطت نور مدبر دارد عدم در جایی معنا و مفهوم مییابد که مرکب باشد و قوه بطلان در او یافت شود آنچنان که قوه وجود در او یافت میشود. قابل تصور نیست که شیء واحد ذاتاً از قبل ذاتش هم بالفعل باشد و هم بالقوه. قوه بطلان نه در ذاتش یافت میشود و نه در دیگری.([7])
در نظریه سهروردی نفس ناطقه از جمله موجودات نور و ضوء است که از نردبان بدن و قوای بدنی از مرتبه هیولانی تا بالمستفاد را با استعانت از انوار قاهره طی طریق میکند و به عالم انوار قاهره راه مییابد و از لذات بی انتهای کروبیان ملتذ میشود. هرچند این استعانت از بدن و قوای بدنی مستقیم صورت نمیپذیرد و روح واسطه آن با بدن است([8]) اما در پیجویی هدف مقاله تأثیری تام بر جای نمیگذارد.
در حکمت اشراق نور مدبر برای رهایی از غواسق ظلمانی و صیصیه با انوار قاهره براساس دو اصل قهر و محبت باید رابطه برقرار کند. قهر و سلطه از جانب انوار قاهره و عشق و محبت از طرف انوار مدبره, و همین محبت است که او را به طرف عالم انوار قاهره رهنمون میشود. اما باید از دل طبیعت مظلم ظلمانی عبور کند و موانع و شواغل را باید یکی پس از دیگری از سر راهش بر دارد. در اینجا سهروردی بیشترین تلاش خویش را بکار گرفته تا در همه آثارش بشریت را از این موانع و شواغل و عواقب حاصل از آن مطلع سازد و آنها را در قالبهای مختلف حتی در قالب داستان برای سالک رهرو عالم نور آشکار کند و با زبان رمز و نماد حیات معنوی انسان را باز گوید و در نهایت رعایت چهار اصل زیر را تأکید میکند:
1. مقهور شواغل برزخی ظلمانی از قبیل شهوات جسمانیه و انواع غضب جرمانی و تخیلات و متوهمات وهمیه نشود.
2. به علوم حقیقیه اعم از علمی و خلقی روی آورد.
3. نور اسفهبدی قاهر به جوهر غاسق باشد.
4. به ریاضات متصوفه مداومت داشته باشد.
اتصاف متداوم به چهار اصل فوق عشق نور مدبر را به قرب عقلی نور الانوار میافزاید و او را متصل به نور محض میکند.([9]) و این اصلاح علمی و عملی سعادت تام نور مدبر را تشکیل میدهد. اصلاح علمی که کمال عقل نظری باشد تبدیل شدن به عالمی مشابه عالم عین است و هر آنچه در آن موجود است در او نیز منتقش شده باشد از نور الانوار, عالم انوار قاهره و اسفهبدیه فلکیه و انسانیه تا اجرام اثیری و عنصری و مرکبات آنها. و کمال جزء عملی خُلق است و خلق ملکه نفسانیهای است که با وجود آن افعال به آسانی از نفس صادر میشود بدون آنکه نیازی به تفکر و رؤیت باشد. به مناسبت یادکردن جزء عملی و نقش آن در شکلگیری سعادت اخروی و ابدی برای نور مدبر, سهروردی مسائل حکمت عملی را نیز به صورت موجز یاد میکند و کمال هر قوه را در اعتدال آنها باز میگوید.
«وقتی هم جزء علمی و هم جزء عملی اصلاح شود کلیه آثار و افعال نفس بر منهج صواب خواهد بود و بعد از خرابی صیصیه مستقیماً بدون درنگ وارد عالم نور محض شده و از اشراقات انوار مجرد محضه و انوار مدبره لذت لایتناهی خواهد برد».([10])